بيترديد قرآن كريم، كلام آسماني و وحياني است و اگر انسان بخواهد كلام خدا را بخواند و يا گوش دهد بايد تنها سراغ قرآن برود و از سوي ديگر تنها معجزه? ماندگار الهي و حجت خداوند به شمار ميآيد.
بيگمان آشنايي و بهرهمندي كامل و همه جانبه در تمامي عرصههاي زندگي نيازمند تفسير و تبيين از سوي قرآن شناسان است. از اين رو پيامبر اسلام ـكه خود امين وحي و مفسر اصلي آن به شمار ميآيدـ هنگام عزم رحيل در مناسبتهاي مختلف با بيانات گونهگون (از جمله حديث ثقلين)، علي و يازده فرزندش را هم عِدل قرآن و به عنوان دو گوهر گرانبها در ميان امت مسلمان معرفي كرد.
قرآن بدون عترت و عترت بدون قرآن نميتواند به غرض و فلسفه وجودي خود دست يازد. ارتباط ميان عترت و قرآن دو سويه است، از طرفي قرآن اهل بيت را والاترين انسانها معرفي ميكند و از سويي آگاهترين انسانها به معارف و حقايق قرآن، اهل بيت«عليهمالسلام» ميباشند.
اين نوشته كه به مناسبت اسم گذاري سال (1379)، به نام مبارك مولا امير مؤمنان علي(ع) نگاشته شده، قصد دارد گوشههايي از فرمايشان آن حضرت را درباره قرآن مورد بررسي قرار دهد.
پيش از آغاز مطلب يادآوري نكاتي سودمند خواهد بود.
الفـ آنچه در اين نوشته ملاحظه ميشود در محدوده نهجالبلاغه است و چون مطالب نهجالبلاغه زياد بوده برخي از آنها گزينش شده است.
بـ تلاش شده در ذيل كلمات آن حضرت گفتههاي شارحان معروف نهج البلاغه همانند ابن ابي الحديد معتزلي، ابن ميثم بحراني، محقق خوئي و علامه جعفري مورد استفاده قرار گيرد.
جـ افزون بر آدرس فرمايشات آن حضرت بر اساس نهجالبلاغه در پانوشته از كتابهاي ديگر نيز آدرس داده شده كه از جهت سند و اعتبار، قوت بيشتري داشته باشد.
دـ تمامي مطالب تحت يازده عنوان كلي آمده است:
1. جايگاه اهل بيت«عليهمالسلام» در قرآن 2. برخي از وظايف ما در رابطه با قرآن 3. قرآن محوري علي(ع) 4. تبيين ويژگيهاي قرآن 5. هشدار نسبت به تحريف قرآن 6. نهي از مناظره با قرآن 7. خداشناسي در قرآن 8. راه مستقيم 9. جامعيت قرآن 10. آثار پيروي از قرآن 11. شِكوه از غربت قرآن.
پيوند ميان قرآن و اهل بيت«عليهمالسلام»، پيوند ميان نور و بينايي است، نور وحي در ذات خود روشن و روشنگر است اما بهرهگيري از آن نيازمند چشماني بينا و نافذ است. همراهي اهل بيت با قرآن در حديث ثقلين تاكيد و تأييدي است از سوي پيامآور وحي بر اين رابطه وثيق و مستحكم و اين رابطه وثيق ميان قرآن و اهل بيت با اشاره و خواست صاحب وحي يعني باري تعالي بوده است. اين مطلب نشانگر جايگاه ائمه و مكتب تفسيري آنان در رابطه با قرآن دارد.
اين مهم در آيات فراواني از قرآن مورد اشاره واقع شده و بسياري از آيات در شأن و منزلت آنان نازل شده و يا دست كم مصداق روشن، آنها هستند كه خود يكي از مباحث شايسته تحقيق و بررسي است.
آنچه در اين قسمت ملاحظه ميشود، برخي از كلمات مولا علي(ع) است كه در اين رابطه بيان شده است.
اميرمؤمنان علي(ع) در خطبهاي كه در شهر مدينه ايراد شده، به معرفي اهل بيت رسول خدا پرداخته و در تبيين جايگاه آنان مطالبي را فرمودهاند از جمله:
فيهم كرائم القرآن و هم كنوز الرحمن ان نطقوا صدقوا و إن صمتوا لم يسبقوا!
مردم! درباره اهل بيت پيامبر(ص) آيات كريمه قرآن نازل شده، آنان گنجينههاي علوم خداوند رحمانند، اگر سخن گويند راست گويند و اگر سكوت كنند برآنان پيشي نجويند.
ابن ابي الحديد، بر اين باور است كه قسمتي از اين خطبه كه در مذمت گروهي از گمراهان بوده، نيامده و تنها قسمتي كه بيانگر فضايل و مناقب اهل بيت رسول خدا بوده، آورده شده است. ايشان در مقام تبيين جايگاه مولا امام علي بيست و سه روايت را گزارش كرده است كه هر يك به تنهايي در بر دارنده دريايي از حقايق و مطالبي است كه از طريق اهل سنت دربار? جايگاه حضرت رسيده است.2 در هر صورت اين فراز از نهج البلاغه نشانگر جايگاه رفيع اهل بيت در قرآن است.
علامه خوئي در منهاج البراعةنسبت به جمل? كرائم القرآن دو احتمال ميدهد و مينويسد:
احتمال دارد مقصود از كرائم القرآن، آيات كريمه باشد مانند آي? «انّه لقرآن كريم» (واقعه، 56/77) يعني قرآن مورد پسند و مورد ستايش است از نظر معاني.
احتمال ديگر درباره? جمله فيهم كرائم القرآن عبارتست از آياتي كه دلالت دارد بر كرامت و بزرگواري و شرف و فضايل آنها.3
آن حضرت درباره ارتباطش با قرآن ميفرمايد:
و انّ الكتاب لمعي ما فارقته مذ صحبته4
و همانا قرآن با من است و از آن هنگام كه يار آن گشتم از آن جدا نشدهام.
اين جملات زماني از مولا علي صادر ميشود كه قرآن را به عنوان حَكَم بر سرِ نيزهها بلند كردهاند و دشمن از او ميخواهد به حكم قرآن تن در دهد.
آن حضرت در خطب? 87 در مقام تبيين جايگاه ائمه در قرآن، خطاب به مردم كوفه ميفرمايد:
فاين تذهبون و انّي تؤفكون و الاعلام قائمة … و كيف تعمهون و بينكم عترةنبيكم و هم ازمّة الحق و اعلام الدين و ألسنة الصدق فانزلوهم باحسن منازل القرآن.5
مردم كجا ميرويد؟ چرا از حق منحرف ميشويد؟ پرچمهاي حق بر جاست…
چرا سرگردانيد در حالي كه عترت پيامبر شما در ميان شماست. آنها زمامداران حق و يقينند پيشوايان دين و زبانهاي راستي و راستگويانند، پس بايد در بهترين منازل قرآن جايشان دهيد….
در اين فراز، خاندان رسالت، عِدل و همراه با قرآن معرفي شده و بالاترين جايگاه و منزلت قرآن براي آنها در نظر گرفته شده است.
مولا امام علي(ع) درباره ارتباطش با وحي و قرآن در خطب? معروف به قاصعه چنين ميفرمايد:
أري نور الوحي و الرسالة و اشم ريح النبوة ولقد سمعت رنة الشيطان حين نزل الوحي عليه صلي الله عليه و آله فقلت يا رسول اللّه ما هذا الرَّنَّةُ؟ فقال: هذا الشيطانُ قد أيسَ من عبادَته انّك تسمع و تري ما أري الا انك لسْتَ بنبيٍّ لكنّك وزير و انك لعلي خير.6
من نور وحي و رسالت را ميديدم و بوي نبوت را ميبوييدم. من هنگامي كه وحي بر پيامبر(ص) فرود ميآمد ناله شيطان را شنيدم گفتم: اي رسول خدا اين ناله كيست؟ گفت: شيطان است كه از پرستش خويش مأيوس گرديد. فرمود: علي تو آنچه را من ميشنوم ميشنوي و آنچه را كه من ميبينم ميبيني جز اينكه تو پيامبر نيستي بلكه وزير من بوده و به راه خير ميروي.
ابن ابي الحديد ذيل اين فراز از نهج البلاغه رواياتي را از طريق اهل سنت و شيعه گزارش كرده از جمله:
و روي عن جعفر بن محمد الصادق(ع) قال كان علي(ع) يري مع رسول الله(ص) قبل الرسالة الضوء و يسمع الصوت و قال له(ص) لولا اني خاتم الانبياء لكنت شريكاً في النبوة فان لا تكن نبيّاً فانّكَ وصّي نبيٍ و وارثه بل انت سيّد الاوصياء و امام الاتقياء7
از امام صادق(ع) روايت شده كه: علي(ع) همراه با رسول خدا(ص) پيش از رسالت، نور را ميديده و صدا را ميشنيده. رسول خدا درباره وي فرمود: اگر نميبود كه من آخرين پيامبر هستم تو شريك من در نبوت بودي و اگر تو نبي نيستي همانا تو وصي پيامبر و وارث او هستي بلكه تو آقاي اوصيا و پيشواي پرهيزكاران هستي.
هدف از گزارش اين روايت به نقل ابن ابي الحديد اين است كه جايگاه امير مؤمنان و خاندان رسالت با وحي و رسالت مشخص شود.
ابن ابي الحديد روايات ديگري نيز در اين باره گزارش كرده است.
در عصر غيبت كه دست ما از وحي و خاندان عصمت كوتاه است تنها راه آشنايي با وظايف ديني عبارتست از آشنايي با قرآن و سنت رسول خدا(ص)، وظيف? ما نسبت به اين دو كه بر اساس حديث ثقلين از آنها به عنوان دو امانت گرانبها نام برده شده، بسيار سنگين است.
زيرا افزون بر حفظ و پاسداري و مبارزه با آنچه سبب نابودي و يا كم رنگ شدن آنها ميشود بايد براي به دست آوردن وظايف ديني و نجات از گمراهي و تاريكيهاي امور دنيايي آن دو را بشناسيم و در زندگي فردي و اجتماعي مورد عمل قرار بدهيم. از اينها گذشته وظيفه ديگري كه بر دوش همگان سنگيني ميكند و تا به حال كمتر در اين جهت قدم مثبتي برداشته شده تبليغ صحيح و عرضه آن در قالبهاي روز پسند براي جهانيان است.
مولا امير مؤمنان در خطبهاي كه مشهور به ديباج شده است، ضمن تبيين آنچه كه موجب قرب الهي است درباره جايگاه و نقش قرآن در اين باره ميفرمايد:
و تعلّموا القرآن فانّه احسنُ الحديث و تفقهوا فيه فانه ربيع القلوب و استشفوا بنوره فانه شفاءُ الصدور و احسنوا تلاوته فانّه انفع القصص و ان العالم العامل بغير علمه كالجاهل الحائر الذي لايسْتفيق من جهله بل الحجّةُ عليه اعظم و الحسرةُ له الزم و هو عند اللّه اَلْوَم.8
قرآن را بياموزيد كه بهترين گفتار است و آن را نيك بفهميد كه بهار دلهاست. از نور آن شفا و بهبودي خواهيد كه شفاي سينههاي بيمار است و قرآن را نيكو تلاوت كنيد كه سود بخشترين داستانهاست زيرا عالمي كه به غير علم خود عمل كند چونان جاهل سرگرداني است كه از بيماري ناداني شفا نخواهد گرفت بلكه حجت بر او قويتر و حسرت و اندوه بر او استوارتر و در پيشگاه خدا سزاوارتر به نكوهش است.
مولا علي در اين قسمت از خطبه ديباجيه به پنج امر در رابطه با قرآن فرمان داده است:
ابن ابي الحديد در شرح اين جمله مينويسد:
از آن جهت كه خداوند از قرآن با عنوان و نام حديث ياد كرده «نزل احسن الحديث كتاباً متشابهاً» (زمر، 39/23) آن حضرت نيز فرموده قرآن بهترين حديث است. سپس ميگويد: عالمان معتزلي به اين آيه استدلال كردهاند كه قرآن حادث است.9
علامه ابن ميثم در شرح اين كه قرآن ربيع (بهار) دلهاست مينويسد:
وجه مشابهت اين است كه قرآن در بردارنده تمامي علوم شريف و مفيد، و تمامي اسرار شگفت انگيزي است كه دل را جلا ميدهد، همانگونه كه بهار زماني است كه همه گلهاي دلانگيز شكوفا ميشود و موجب روشنايي چشم و خوشحالي ميشود.10
ممكن است مقصود آن حضرت از تفقه، يادگيري و توان خواندن نباشد بلكه غور و تعمق در آن باشد چون تفقه در دين عبارتست از بصيرت همه جانبه و كامل در دين از اين رو رسول خدا به هنگام فرستادن مولا امام علي به يمن، دربارهاش دعا كرد و فرمود: اللهم فقّه في الدين (بار الها او را در دين بصير و آگاه كن).
واضح است انسان و جوامع انساني هميشه مبتلا به انواع مرضهاي ظاهري و باطني، روحي و جسمي بوده و خواهد بود و هيچ مرجع و ملجأ مورد اطميناني جهت شفا و بهبودي اين امراض جز قرآن نيست زيرا ممكن است افرادي و يا پارهاي از علوم بشري ادعاي معالجه اين امراض را داشته باشند و ليكن اگر دقت شود يا در ادعا صادق نيستند و يا اگر صادق باشند منبع گفتههاي آنها قرآن است. روايات در اين جهت فراوان است، علي بن ابراهيم از پدرش (ابراهيم بن هاشم) از نوفلي از سكوني از امام صادق از پدرانش نقل ميكند:
شخصي به محضر رسول خدا آمده و از درد سينه شكايت كرد آن حضرت فرمود از قرآن شفا بطلب خداوند ميفرمايد قرآن شفاي دردهاي سينههاست.
درباره چگونگي تلاوت و آثار آن مطالب فراواني رسيده است كه به يكي دو نمونه از آنها اشاره ميكنيم.
محقق شوشتري در رابطه با تأثير تلاوت و قرائت قرآن داستان آموزندهاي را گزارش كرده است:
وليد پسر مغيره فردي سالخورده و از زيركان عرب به شمار ميآمد و جزو مسخره كنندگان رسول خدا بود. رسول خدا در حجرهاي مشغول خواندن قرآن بود مردم سراغ وليد آمده و خواستند: بيا ببين محمد چه ميخواند آيا شعر است و يا خطبه و يا كار كاهنان را انجام ميدهد. وليد نزديك آن حضرت رفت و گفت از شعرهايت برايم بخوان: حضرت: فرمود شعر نيست بلكه كلام خداست. گفت: مقداري از آن را بخوان. رسول خدا سور? حم را شروع كرد تا رسيد به «فان اعرَضُوا فقل اَنذرْتُكم صاعِقَةً مِثلَ صاعِقةِ عادٍ و ثمود» (فصلت، 41/13) (پس اگر روي برتافتند بگو شما را از عذابي مانند عذاب قوم عاد و ثمود ـكه به باد صرصر و بانك كشنده آسماني گرفتار شدندـ بيم ميكنم. وليد بر خود لرزيد و مو بر سر و ريشش راست شد. وارد خانهاش شد و پيش قريش نرفت. قريش نزد ابوجهل رفته و گفتند: اي ابا حكم! همانا ابو عبد شمس (وليد) مسلمان شده و پيش ما نميآيد. ابو جهل پيش او رفت و گفت: اي پسر عمو ما را سرشكسته و دشمن را خوشحال كردي آيا مسلمان شدي؟ او گفت: مسلمان نشدم و ليكن كلامي شنيدم كه بدنم لرزيد. ابوجهل پرسيد: آيا خطبه خواند؟ گفت: نه، خطبه كلام متصل است ولي كلام او منثور بود. گفت: شعر خواند. گفت: نه، من را رها كنيد تا فردا فكر كنم. فردايش گفت: برويد بگويد او ساحر است زيرا دل مردم را به كار گرفته است.11
محقق خوئي در شرح اين فراز رواياتي را درباره تلاوت و چگونگي آن بازگو كرده است از جمله: عن عبد الله بن سليمان قال سألت ابا عبد الله(ع) عن قول الله عزوجل «و رتل القرآن ترتيلاً» قال: قال اميرالمؤمنين(ع) بيّنه تبياناً و لا تهذه هذّالشعر و لا تنشره نشر الرمل.12
عبد الله بن سليمان ميگويد از امام صادق(ع) درباره تفسير قول خداوند متعال: قرآن را با ترتيل بخوانيد پرسيدم در پاسخ فرمود: امير مؤمنان فرموده است: يعني آن را آشكار بخوانيد و همانند شعر با سرعت و مانند رمّالان كند نخوانيد.
در پايان مولاي متقيان بر عمل كردن آنچه از قرآن فرا گرفته شده تأكيد كردهاند. ابن ميثم بحراني در شرح اين جمله كه چرا حال عالم بي عمل از جاهل بي عمل بدتر است مينويسد:
به سه برهان حال عالم بيعمل از نادان بيعمل بدتر است
الفـ حجت خداوند، نسبت به عالم قويتر است زيرا نميتواند عذر بياورد براي عمل نكردن به اينكه نميدانستم.
بـ حسرت عالمان بيعمل به هنگام مردن و در قيامت بيشتر است چون ميدانند چه كمالات زيادي از آنها فوت شده است.
جـ عالمان بيعمل بيشتر مورد ملامت و سرزنشاند.13
حضرت وصي(ع) در موارد فراواني بر اهتمام و توجه به كتاب خدا تأكيد ورزيده از جمله در آخرين لحظات عمر شريفش خطاب به فرزندان و همه مسلمانان مهمترين وظيفه آنها را پيروي از قرآن بر شمرده است:
و الله الله في القرآن لا يسبقكم بالعمل به غيركم14
خدا را خدا را درباره قرآن مبادا ديگران در عمل كردن به دستوراتش از شما پيشي گيرند.
اهميت اين سفارش هنگامي روشنتر ميشود كه بدانيم اين سخنان از شخصي صادر شده كه به راههاي آسمانها از راههاي زمين آگاهتر و عالم به تمامي علوم بشري و نيازهاي انسانهاست و از سويي اين مطالب در آخرين لحظات عمر شريفش كه انتظار ميرود اساسيترين مطالب گفته شود صادر شده است.
علامه خوئي در ذيل شرح و تفسير اين فراز، پرده از يك واقعيت دردآور برداشته و مينويسد:
در اين جملات، آن حضرت وصيت و سفارش كرده همراه با قرآن باشيد از نظر ياد گرفتن و ياد دادن و پيروي از آن و به شدت از كوتاهي در عمل انسانها را بر حذر داشته، به طوري كه غير مسلمانها در عمل به آن از مسلمانها پيش گيرند همانگونه كه در عصر حاضر ميبينيم غير مسلمانها به احكام عمومي آن همانند راستگويي و كمك رساني به همديگر از مسلمانها پيشي گرفتهاند.15
متأسفانه در زمان ما پيشي غير مسلمانها در پيروي از قرآن تا آنجاست كه شعار بسياري از افراد اين است كه اسلام در كشورهاي غير اسلامي (غرب) است ولي مسلمانها در كشورهاي اسلامي است.
آن حضرت در خطبه 169 نيز مطالبي را درباره عمل به قرآن بيان كرده است.
قرآن ناطق علي(ع) از جمله جاهايي كه بر حضور قرآن در آنجا تاكيد و سفارش زياد كرده عرصه حكومت و رويكرد زمامداران است. آن حضرت خطاب به حارث همداني كه از ياران مخلص و از فقها و بزرگان شيعه بوده ميفرمايد:
و تمسك بحبل القرآن و استنصحه و احل حلاله و حرم حرامه16
به رشتهي قرآن چنگ بزن و پندهايش را پذيرا باش، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمار.
علامه ابن ميثم بر اين باور است كه اين نامه، بخشي از نام? شصت و نه است. ايشان در تفسير و شرح اين جملات مينويسد:
مقصود از تمسك، وجوب و لزوم پيروي از احكام قرآن است و مقصود از حلال آن را حلال و حرام آن را حرام بشمار يعني افزون بر پيروي عملي، در عقيده نيز آنچه را قرآن حرام شمرده حرام و حلال آن را حلال بدان.17
محقق خوئي درباره جايگاه حارث و اهميّت اين نامه مينويسد:
قاعده اين است كه نامه به فردي كه غايب است باشد و ليكن بزرگان و انبيا و اولياي الهي جهت ارشاد و تبيين حقايق و تعليم و تربيت، گاهي نامهاي را خطاب به شخص حاضر مينويسند مانند همين نامه كه در بر دارنده تعاليم عالي اخلاقي و آنچه را يك مسلمان بايد رعايت كند ميباشد و به حق يك منشور ارشادي و اخلاقي است.
و در عظمت حارث همداني همين بس كه او مخاطب چنين منشوري واقع شده است.18
مولا امام علي(ع) در اين فراز كوتاه ولي بسيار عميق براي حاكمان و زمامداران در رابطه با قرآن چند وظيفه اساسي را گوشزد كرده است كه هر يك ميتواند در جامعه و حكومت تحوّلي عظيم فراهم كند.
الفـ قرآن محوري در تمام عرصههاي حكومت.
بـ ملاك و معيار در گفتار و رفتار فردي و سياسي، مقررات و ارزشهاي قرآني است.
جـ دستور العمل اجراي حكومت عبارتست از قوانين و حلال و حرام قرآن.
دـ آموزش قرآن به فرزندان و جوانان: مولا علي(ع) از جمله وظايف امت اسلامي را در ارتباط با قرآن، آموزش دادن آن به فرزندان دانسته و در اين باره ميفرمايد:
و حق الولد علي الوالد ان يحسن اسمه و يحسّن ادبَهُ و يعلّمه القرآن19
حق فرزند بر پدر آن است كه نام نيكو بر فرزند نهد و خوب تربيتش كند و او را قرآن بياموزد.
ممكن است چنين به ذهن آيد كه ياد دادن قرآن از اهميت زيادي برخوردار نيست لكن قدم اوّل براي پيروي و عمل كردن به دستورات قرآن، يادگيري ظاهري آن است.
البته ممكن است گفته شود تعليم قرآن تنها ياد دادن خواندن ظاهري نيست بلكه مقصود تعليم فرهنگ قرآن و آشنايي با ابعاد مختلف قرآن اعم از خواندن و آشنايي با معاني و تفسير و… آن است.
بيگمان قرآن كتاب هدايت است و اين مهم به دست نخواهد آمد جز با پيروي و عمل به آن، از اين رو افزون بر آيات فراواني در قرآن، بخش بسياري از فرمايشات ائمه«عليهمالسلام»، دربار? تشويق و ترغيب بر عمل و پيروي از قرآن و نكوهش از در حاشيه قرار دادن آن است.
تا آنجا كه امام علي(ع) در سخني فرموده است:
اگر كسي قرآن بخواند و پس از مردن وارد در جهنم و عذاب الهي شود او از كساني است كه آيات خدا(قرآن) را تمسخر كرده است.20
مولا امام علي نه تنها در جاي جاي سخنانشان به اين مهم تأكيد و اصرار ورزيدهاند بلكه در عمل قرآن، را محور و الگوي زندگي فردي و اجتماعي قرار داده بود.
اگر در روايات اهل بيت دقت شود اين مطلب به خوبي آشكار است كه ملاك و معيار آنان در مباحث عقيدتي، ارزشگذاري و فقهي، معارف و آيات قرآن بوده است. در اين بخش پارهاي از كلمات مولا امام علي(ع) در اينباره مورد دقت و بررسي قرار ميگيرد:
مولاي متقيان قرآن را در عرصههاي مختلف زندگي الگو و سرمشق دانسته است، از جمله در حل اختلافات. آن حضرت در پاسخ از تهمت نارواي شركت در قتل عثمان در سال سي و شش هجري ميفرمايد:
أولم ينه بني اميّة علمها بي عن قرفي؟ او ما وزع الجهّال سابقتي عن تهمتي… و علي كتاب اللّه تعرض الامثال و بما في الصدور تجازي العباد.21
آيا شناختي كه بني اميه از روحيات من دارند آنان را از عيبجويي بر من باز نميدارد و آيا سوابق مبارزات من نادانان را بر سر جاي خود نمينشاند كه به من تهمت نزنند… شبهات را بايد در پرتو كتاب خدا، قرآن شناخت و بندگان خدا به آنچه در دل دارند پاداش داده ميشوند.
علامه محمدتقي جعفري در شرح و تفسير اين قسمت ميفرمايد:
ملاك و الگوي همه رويدادها از نظر تفسير و ارزيابي در قرآن… است.22
اميرمؤمنان علي(ع) در پاسخ خوارج كه ماجراي حكميت را نمي پذيرفتند پيش از ورود به شهر كوفه، در مقام تبيين اينكه ملاك و معيار در زندگي از جمله رفع خصومات بايد قرآن باشد نه افراد ميفرمايد:
انا لم نحكّم الرجال و انما حكّمنا القرآن، هذا القرآن انّما هو خط مستور بين الدفّتين لا ينطق لسانٍ و لا بدله من ترجمان….23
ما افراد را داور قرار نداديم تنها قرآن را به حكميت(داوري) برگزيديم. اين قرآن خطي است نوشته شده كه ميان دو جلد پنهان است. زبان ندارد تا سخن گويد و نيازمند به كسي است كه آن را بايد ترجمه كند….
ابن ابي الحديد در توضيح اين فراز مطالب شنيدني زيادي بيان كرده است از جمله اينكه اگر اشكال شود كه قرآن خود سخن نميگويد و نياز به ترجمه و تفسير دارد و ممكن است. اهل شام در داستان خلافت آن را به نفع معاويه و اهل عراق به سود علي(ع) تفسير كنند پس اختلاف همچنان پايدار خواهد بود.
در پاسخ ميگويم: اگر كساني كه قرآن را به عنوان حاكم پذيرفتهاند، به نيكي دقت و تأمل كنند نص صريح بر صحت خلافت اميرمؤمنان مييابند زيرا در قرآن نص صريح بر اينكه اجماع صحت است وجود دارد و معاويه و اهل شام نيز منكر آن نيستند و از سوي ديگر پس از رحلت رسول خدا(ص) پنج نفر براي تعيين خليفه انتخاب شدند و بيعت آنان موجب لزوم بيعت و صحت خلافت خواهد بود و نه تنها پنج نفر از صالحان صحاب? رسول خدا بلكه پنجاه نفر با آن حضرت بيعت كردهاند پس خلافت او بر حق است.24
اين سخن هرچند از نظر ما نادرست است زيرا خليفه از سوي خدا تعيين ميشود نه اجماع ولي بر مبناي اهل سنّت سخني منصفانه و قابل تقدير است.
علامه ابي ميثم بحراني در ذيل اين قسمت مينويسد:
اين قسمت از كلام آن حضرت پاسخ از اشكال خوارج است كه شما راضي به حكميت شدهايد و نبايد آن را نقض و فرمان به جنگ بدهيد. آن حضرت در پاسخ ميفرمايد: ما قرآن را به عنوان حاكم پذيرفتيم نه افراد و اما از آن جهت كه قرآن خود سخن نمي گويد نيازمند مفسر و ترجمه است. دو نفر مشخص شدند و ما از كساني كه از حكم قرآن روگردانند نيستيم زيرا خداوند ميفرمايد: «فان تنازعتم في شيئ فرّدوه الي اللّه و الرسول.» (نساء، 4/59)25
در هر صورت از اين بيان درباره قرآن مطالب فراواني استفاده ميشود مهمترين آنها عبارتست از:
الف ـ تأكيد بر قرآن محوري. ب ـ نياز قرآن به مفسران صالح. ج ـ توبيخ از روگردانان از قرآن.
در خطبه صد و بيست و هفت نيز درباره حكميت قرآن مطالبي مطرح شده است.
دانشوران و پژوهشگران فراواني درباره ابعاد مختلف قرآن به پژوهش پرداختهاند و ليكن همچنان زواياي ديگري نيازمند تحقيق و بررسي است از جمله ميتوان ويژگيها و صفات آن را نام برد.
قرآن در آيات زيادي، خود را با صفات و اسامي و ويژگيهايي معرفي كرده كه هر يك از اين اسامي و صفات نشانگر كمال و عظمت خاصي است.
گذشته از قرآن بهترين كسي كه ميتواند صفات و ويژگيهاي اين كتاب الهي را بازگو كند همتاي آن مولا علي(ع) است كه به حق او را قرآن ناطق ناميدهاند.
آن حضرت در لابلاي خطبهها و نامه و حكمتها به تفصيل در اينباره سخن گفته است در اين بخش به چند نمونه اشاره ميشود:
مولاي متقيان در خطبهاي پس از بيان بزرگي و جلالت خداوند باريتعالي درباره ويژگيهاي قرآن ميفرمايد:
كتاب اللّه بين اظهركم ناطق لا يعيا لسانه و بيت لا تهدم اركانه و عز لا تهزم اعوانه.
كتاب خدا قرآن در ميان شما سخنگويي است كه هيچگاه زبانش از حقگويي كُند و خسته نگردد و همواره گوياست. خانهاي است كه ستونهاي آن هرگز فرو نميريزد و صاحب عزتي است كه يارانش هرگز شكست ندارند.
در همين خطبه در جاي ديگر ميفرمايد:
كتاب اللّه تبصرون به و تنطقون به و تسمعون به و ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه علي بعضٍ و لا يختلف في اللّه و لا يخالف بصاحبه عن اللّه.26
اين قرآن است كه با آن ميتوانيد راه حق را بنگريد و با آن سخن بگوييد و به وسيله آن بشنويد، بعضي از قرآن از بعضي ديگر سخن ميگويد و برخي بر برخي ديگر گواهي ميدهد. آياتش در شناساندن خدا اختلافي نداشته و كسي را كه همراهش شد از خدا جدا نميسازد.
امام علي(ع) در اين فراز از خطبه، ده صفت اساسي و ممتاز قرآن را بيان كرده كه هر يك از اين اوصاف به تنهايي ميتواند نشانگر اعجاز آن باشد:
1. سخنگويي كه هيچگاه زبانش از سخن گفتن خسته نميشود. اين مطلب اشاره است به اينكه قرآن درباره تمامي عرصههاي وجودي انسان و جامعه حرف نو و گفتني دارد و از آنجا كه پرسشها و نيازهاي بشر هيچگاه به پايان نمي رسد در نتيجه سخن گفتن قرآن و نياز انسانها بدان نيز به آخر نميرسد.
2. خانهاي كه ستونهاي آن هرگز فرو نميريزد. اين جمله كنايه است از جاويد بودن و كهنه نشدن قرآن و اين وصف در مبحث معجزه بودن قرآن با دلايل گوناگون به اثبات رسيده است.
3. صاحب عزتي است كه يارانش هرگز شكستپذير نخواهند بود. پيام اين صفت اين است كه عزت و سرافرازي دنيا و آخرت براي مؤمنان و پيروان آن است.
4. قرآن نشانگر راه حق از باطل است. زيرا آنچه در آن هست حق و مطابق با واقع است چون از سوي حق محض آمده است.
5. ميتوان با قرآن حرف زد. در ميان انسانها كسان بسياري ديده ميشوند كه تمام مطالب و نيازهاي روزمرّه زندگي را با خواندن آياتي از قرآن بيان ميكنند از جمله اين افراد ميتوان فضّه، خادم? فاطم? زهرا«سلامالله عليها» را نام برد.
6. با قرآن ميشنويد. شايد مقصود از اين جمله اين باشد كه تنها وسيله و راه ارتباطي براي شنيدن دستورات و پيامهاي الهي قرآن است.
7. بعضي از قرآن مفسر بعضي ديگر است. پر واضح است در قرآن عام و خاص، مطلق و مقيد، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ، نص و ظاهر، دو وجود دارد و هر يك از اين عناوين با عناوين ديگر تفسير و تبيين ميشوند.
پيام اين فراز اين است كه هرچند آيات قرآن درباره ابعاد و عرصههاي گوناگون نيازهاي بشري سخن ميگويد با اين وصف هيچگونه تناقض و يا حتي اختلافي در آن ديده نميشود و اين يكي ديگر از نكاتي است كه نشانگر معجزه بودن آن ميباشد.
«لوكان من غير عنداللّه لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً.» (نساء، 4/82)
اگر قرآن از سوي خداوند نازل شده بود اختلاف فراواني در آن مييافتند.
8. بعضي از قرآن شاهد بعضي ديگر است. ممكن است گفته شود اين جمله تأكيد و تفسير فراز پيشين است ولي با دقت بيشتر شايد بتوان گفت با همديگر تفاوت دارند زيرا در اينجا آن حضرت در مقام بيان اين حقيقت است كه نه تنها در قرآن اختلاف و تناقض نيست بلكه بالاتر پارهاي از آيات مؤيد و مورد استشهاد آيات ديگر است.
9. آيات قرآن در شناساندن خدا اختلاف ندارند. يعني تمام آيات قرآن در پي يك هدف قانونمند نازل شدهاند و در مقام تبيين آن هيچگونه كوتاهي و اختلافي مشاهده نميشود.
10. كسي كه همراه با قرآن شود گمراه نميكند. در اينكه مفهوم و پيام اين جمله با فراز پيشين دو تا است؛ و يا اينكه تكرار همان مفهوم و تأكيد آن است ميان شارحان نهجالبلاغه مورد گفتوگو واقع شده است، برخي از شارحان از جمله ابن ابي الحديد معتزلي نظر دوم را پسنديده و ميگويد:
اگر پرسيده شود آيا ميان اين دو جمله تفاوتي هست يا نه در پاسخ ميگويم آري چون پيام فراز اول اين است كه آيات قرآن در دلالت بر وجود و صفات باريتعالي اختلافي ندارند… و اما پيام فراز دوم اين است كه اگر كسي سراغ قرآن برود او را جز به خداوند متعال به چيز ديگر رهنمون نميشود.27
اينها پارهاي از اوصاف قرآن بود كه از زبان اميرالمؤمنان علي(ع) بيان گرديد.
در جاي ديگر در مقام توصيف قرآن ميفرمايد:
واعلموا ان هذا القرآن هو الناصح الذي لا يغش و الهادي الذي لا يضلّ والمحدِّثُ الذي لا يكذب و ما جالس هذا القرآن أحد الاقام عنه بزيادةٍ او نقصانٍ، زيادةٍ في هديً او نقصانٍ من عمي ً و اعلموا أنّه ليس علي احدٍ بعد القرآن من فاقةٍ و لا لاحدٍ قبل القرآن من عنيً.28
آگاه باشيد همانا اين قرآن پند دهندهاي است كه نميفريبد و هدايتكنندهاي است كه گمراه نميسازد و سخنگويي است كه هرگز دروغ نميگويد. كسي با قرآن همنشيني نكرد مگر آن كه براو افزود يا از او كاست، در هدايت او افزود و از كوردلي و گمراهياش كاست.
محقق خوئي در شرح و تفسير اين جملات مطالبي را فرموده و نيز رواياتي را گزارش كرده است از جمله: عن ابي عبدالله(ع) قال: انّ هذا القرآن فيه منار الهدي و مصابيح الدجي… و يفتح للضياء فطره فان التفكر حياة قلب البصير….29
امام صادق فرمود: در قرآن نور هدايت و چراغهاي روشن است و نور آن چشمانش را ميگشايد. پس همانا فكر كردن مايه زندگي قلب شخص بصير است.
قرآن ناطق درباره خصائص قرآن در خطبه صد و نود و هشت چنين ميفرمايد:
ثم انزل عليه الكتاب نوراً لا تطفأ مصابيحه و سراجاً لا يخبو توقده و بحراً لا يدرك قعره و منهاجاً لا يضل نهجه شعاعاً لايظلم ضوؤه و فرقاناً لايخمد برهانه و تبياناً لا تهدم اركانه و شفاءً لا تخشي اسقامه و عزاً لا تهزم انصاره و حقاً لا تحذل اعوانه فهو معدن الايمان و بحبوحته و ينابيع العلم و بحوره و رياض العدل و غدرانه و اثافيّ الاسلام و بنيانه و اودية الحقّ و غيطانه و بحر لاينزفه المستنزفون و عيون لا ينضبها الماتحون و مناهل لايغيضها الواردون و منازل لايضل نهجها المسافرون و اعلام لايعمي عنها السائرون و آكام لايجوز عنها القاصدون. جعله اللّه ريّاً لعطش العلماء و ربيعاً لقلوب الفقهاء و محاجّ لطرق الصلحاء و دواءً ليس بعده داء و نوراً ليس معه ظلمة و حبلاً وثيقاً عروته و معقلاً منيعاً ذروته و عزاً لمن تولاه و سلماً لمن دخله و هديً لمن ائتمّ به و عذراً لمن انتحله و برهاناً لمن تكلم به و شاهداً لمن خاصم به و فلجاً لمن حاجّ به و حاملاً لمن حمله و مطيّةً لمن اعمله و آيةً لمن توسّم و جُنةً لمن استلام و علماً لمن وعي و حديثاً لمن روي و حكماً لمن قضي.30
خداوند بر پيامبر چنين كتابي فرو فرستاد، نوري كه چراغهايش را خاموشي نباشد و چراغي كه روشناييش به خاموشي نگرايد، اقيانوسي كه كسي را به ژرفايش دسترسي نباشد، راهي كه رهروش به گمراهي نرود، پرتوي كه تابشش را تيرگياي نيالايد، مرزگذاري كه برهانش خمودي نگيرد، بنيادي كه پايههايش فرو نريزد، درماني كه از پي آمدهايش جاي نگراني نباشد، عزتي كه ياورانش شكست نپذيرند و حقي كه يارانش تنها وانمانند. آري قرآن معدن ايمان و گوهر ناب آن سرچشمهها و درياهاي دانش بوستانها و آبگيرهاي عدالت زيربنا و ساختار اسلام و واديها و دشتهاي گسترده? حق است. قرآن آن دريا است كه هرچه از آبش ببرند پايان نگيرد، چشمهساري است كه هرچه آن برگيرند فرو نخشكد، آبشخوري است كه خيل واردان بر آن از آن نكاهند، منزلگاهي است كه مسافران راه آن را گم نكنند، نشانههايي است كه رهروان با ديدن آنها گمراه نشوند، جايجاي راهش به سرعتگيرهايي مجهز باشد، زلال گوارا براي عالمان، بهاران خرم براي قلبهاي ژرفانديش و براي حركت صالحان راهي روشن مقرر داشته است كه با هيچ ظلمتي همراه نباشد، ريسماني است كه دست آويزش اطمينان بخش است و دژي است كه بلندايش تسخيرناپذير است. آن را كه پذيراي ولايتش شود مايه? عزت است و هر كه را كه در نظامش پاي گذارد رمز امنيت، و تمامي كساني را كه به پيشوايش گيرند عين هدايت و هر كس را كه راه و رسم خويش بدو واگذارد عذري موجه است، براي كسي كه با منطق آن سخن گويد برهان و براي كسي كه با تكيه بر آن درگير شود شاهد و براي كسي كه بدان احتجاج ورزد موجب پيروزي است. هر كه بار معارف قرآن را به دوش كشد قرآنش بر دوش ميكشد و هر كه قرآن را به كار گيرد مركوبي راهوارش باشد و هر كه را بدان راه جويد نشان و هر آن كسي را كه در پناهش درآيد سپر است. قرآن دانشاندوزان را دانش ، روايتگران را حديث و داوران راحكم است.
همانگونه كه ملاحظه ميشود مولا علي(ع) در اين قسمت از خطبه در مقام قرآنشناسي به اصول و نكات بسيار اساسي قرآن انگشت گذاشته. هر كدام از اين نكات نيازمند شرح و تفسير تفصيلي است كه از قلمرو اين مختصر خارج است.
در اينجا به جهت طولاني نشدن پس از نقل شارحان نهجالبلاغه تنها به برجسته كردن اين نكات و فهرست آنها بسنده ميكنيم.
محقق خوئي در شرح اين قسمت ميفرمايد:
چون در قسمتهاي پيش دربار? فضيلت و شرف اسلام مطالبي را بيان فرمود، در پي آن دربار? شرح حال آورند? اسلام و نيز بيان شرايط فرهنگي، اقتصادي و اخلاقي حاكم بر آن دوران سخن رانده، به دنبال آن يكي از نعمتهايي را كه توسط رسول خدا بر مردم ارزاني داشته شده معرفي كرده است و سپس چهل و دو فضيلت و منقبت براي قرآن شمرده است.31
علامه ابن ميثم بحراني نيز همانند محقق خوئي از اين فراز، چهل و دو فضيلت براي قرآن بر شمرده و آنها را به تفصيل بيان داشته است:
1. نوري كه چراغهايش خاموش نميشود.
2. قرآن چراغي است كه درخشندگي آن زوال نميپذيرد.
3. دريايي است كه دسترسي به ژرفاي آن ممكن نيست.
4. راهي است كه رهرواش گمراه نميشود.
5. شعلهاي است كه نورش به تاريكي نميگرايد.
6. جدا كننده حق و باطل است.
7. بنيادي كه پايههايش فرو نميريزد.
8. داروي شفابخش است كه پيآمد ندارد.
محقق خوئي براي نمونه، رواياتي را كه دلالت دارد آيات قرآن ناراحتيهاي جسماني را نيز شفا ميدهد گزارش كرده جهت طولاني نشدن از گزارش آنها خودداري ميشود.32
9. قرآن مايه عزتي است كه ياوران و دوستارانش هرگز شكست نميپذيرند.
10. قرآن حقي است كه طرفدارانش تنها نميمانند.
11. قرآن معدن جوشان ايمان است.
12. قرآن سرچشمه جوشان علم و معرفت است.
13. قرآن بوستان و آبگير عدالت است.
14. قرآن شاكل? اسلام است.
15. سرزمين پهناور حق يعني انسان حقطلب و حقمدار تنها در اين سرزمين به حق دست مييازد.
16. قرآن دريايي است پايان ناپذير.
17. چشمهساري است كه هيچگاه نخشكد.
18. آبشخوري است هر چه بهرهمندان زياد باشند از آن نكاهند.
19. منزلگاهي است در طريق سير به حق.
20. نشانههايي است براي رهروان راه طريقت كه هيچگاه خاموش نميشود.
21. راهي است همراه با حفاظهايي كه مانع سقوط است.
22. آب گوارايي است براي سير شدن تشنهلبان معرفت و آگاهي.
23. فصل بهاراني است براي خرم و شاد شدن دلهاي ژرفانديشان.
24. راهي روشن براي عبور صالحان.
25. داروي تمام دردها است. (هم دردهاي جسماني و هم دردهاي روحي)
26. نوري است به دور از هر گونه تاريكي.
27. ريسمان محكمي است كه براي چنگزننده اطمينانآور است.
28. دژي است كه بلندايش تسخيرناپذير است.
29. عامل سربلندي و عزت كساني است كه خويشتن را به آن بسپارند و آن را وليّ برگزينند.
30. عامل امنيت است براي كساني كه در آن سرا وارد شوند.
31. عامل هدايت است براي كساني كه آن را الگو قرار دهند.
32. عذر موجه است براي كساني كه با منطق آن سخن گويند.
33. برهان و استدلال قوي است براي كساني كه بدان تمسك جويند.
34. شاهد است براي كساني كه به آن مخاصمه كنند.
35. عامل پيروزي كساني است كه بدان استدلال كنند.
36. هر كسي آن را حمل كند (ياد گيرد و عمل كند) او را به سرمنزل مقصود خواهد رساند.
37. قرآن وسيله سريع جهت رسيدن به هدف است.
38. راهنمايي است براي كساني كه بخواهند در آن تفكر و تدبر كنند.
39. سپري است محافظ براي كساني كه به آن پناه برند.
40. علمي فراوان است براي دانشاندوزان.
41. كلامي حديث و نوي است براي روايتگران.
42. حكيمي است بر حق، براي داوران و قاضيان.33
مهمترين و دشوارترين مرحله پاسداري از وحي، رويارويي با برداشتهاي ناروا و نادرست و تفسيرها و تأويلهاي جمودانديشانه و يا تحريفگرايانه است.
اگر قرآن تمام مشكلات و مخالفتهايي كه براي نابود كردن آن صورت گرفته با موفقيت از سر بگذراند ولي از جهت معنوي و برداشتهاي نادرست و ناروا نتواند خودش را حفظ كند، هدف بعثت و انزال وحي حاصل نميشود.
جلوگيري از تحريف معنوي به مراتب از مبارزه با مخالفتها و حتي تحريف لفظي دشوارتر است زيرا ديگر دشمنيهاي قرآن آشكار و بيپرده صورت ميگيرد و اما جبهه تحريف معنوي در ميان طرفداران و مدافعان قرآن شكل ميگيرد و در لباس دفاع از قرآن بلكه تبليغ از آن صورت ميگيرد.
از اين رو در روايات نبوي نسبت به تحريف لفظي و مخالفتهاي آشكار با قرآن ابراز نگراني نشده است و اما نسبت به تحريف معنوي و تفسير به رأي و تأويلهاي ناروا به شدت اظهار نگراني و موضعگيري تند شده است.
در اين بخش برخي از كلمات آن حضرت در اينباره بازگو ميشود:
حضرت علي(ع)، درباره تحريف معنوي قرآن در عصر غيبت و رفع تحريف با ظهور حضرت حجت(عج) فرجه الشريف مينويسد:
يعطفُ الهوي علي الهدي اذا عطفوا الهُدي علي الهوي و يعطفُ الرأي علي القرآن اذا عطفوا القرآن علي الرّأي.34
از پس دوراني كه هدايت وحي تابع هوسهاي اين و آن بوده است او هوسها را تابع هدايت وحي ميكند و در حالي كه به نام تفسير نظريههاي گونهگون بر قرآن تحميل شده است انديشهها را تابع قرآن ميسازد.
ابن ابيالحديد معتزلي در شرح اين خطبه مينويسد:
اين خطبه اشاره است به امامي كه خداوند او را در آخرالزمان خليفه تعيين ميكند و به او در روايات وعده داده شده و معناي يعطف الهوي يعني با زور و غلبه، جلوي هوا و هوس را ميگيرد و هدايت را حاكم و قاهر قرار ميدهد. همچنين يعطف الراي علي القرآن يعني با قوه قهريه جلوي عمل به قياس و گمان را ميگيرد و قرآن را حاكم قرار ميدهد و اين فراز اشاره است به گروههاي مخالف امام زمان(عج).35
علامه خوئي در توضيح اين قسمت از خطبه به تفصيل به اين موضوع پرداخته است كه قرآن نيازمند مفسر صالح است و آنها جز ائمه«عليهمالسلام» نيستند. ايشان مينويسد:
مقصود از جمله اذا عطفوالقرآن علي الرأي كساني همانند مرجئه، مشبه، كراميه، قدريه و معتزلهاند كه هر يك بر مذهب و عقايد باطل خويش به قرآن تمسك جستهاند و فكر ميكنند حق مطلق آنهايند در حالي كه از راه مستقيم عدول كرده و مبتلا به افراط و تفريط شدهاند چون از به پادارندگان قرآن و خليفه رحمان و كساني كه مخاطب قرآناند در خانه آنها نازل شده يعني اهل بيت نبوت عدول كردهاند بنابراين هر كس همانند شيعه در فهم و تفسير قرآن سراغ آنان برود هدايت يافته و هر كس از آنان بينيازي جويد گمراه گشته و قرآن را به رأي خويش تفسير كرده و مستوجب غضب الهي است.36
آن حضرت در خطبه صد و بيست و پنج نيز به اين موضوع پرداخته و مطالبي را درباره اينكه تنها اهل بيت عصمت و طهارت مفسران واقعي قرآن هستند و بدون مراجعه به آنان مقصود اصلي قرآن به دست نميآيد بيان كرده است.
مولا امام علي(ع) درباره روش مناظره و احتجاج با دشمن در نامهاي به عبدالله بن عباس در سال سي و هشت كه او را براي مناظره با خوارج فرستاده بود مينويسد:
لا تخاصم بالقرآن فانّ القرآن جمال دو وجوهٍ تقول و يقولون و لكن حاججهم بالسنة فانهم لن يجدوا عنها محيصاً.37
به قرآن با خوارج به جدل مپرداز زيرا قرآن داراي ديدگاه كلي بوده و تفسيرهاي گوناگون دارد تو چيزي ميگويي و آنها چيزي ديگر ليكن با سنت پيامبر(ص) با آنان به بحث و گفتوگو بپرداز كه در برابر آن راهي جز پذيرش ندارند.
ابن ابي الحديد معتزلي در عظمت و جايگاه اين جملات مينويسد:
اين كلام در عظمت و مرتبه مانند ندارد زيرا قرآن خيلي موارد به اشتباه مياندازد به اين معنا كه در ظاهر احساس ميشود متناقض است مانند آي? «لاتدركه الابصار»(انعام،6/103) و آي? «الي ربها ناظره»(قيامه، 75/23)… و اما سنت اينچنين نيست زيرا اصحاب از رسول خدا درباره سنت در موارد شبه ميپرسيدند… و از سوي ديگر چه بسا درباره تفسير يك آيه از رسول خدا ميپرسيدند و آن حضرت به گونه اجمال پاسخ ميداد و همچنان مبهم ميماند مانند آيه كلاله38 كه عمر از آن پرسيد حضرت فرمود: به آي? صيف مراجعه كن و بيشتر از اين توضيح نداد و عمر به آي? صيف مراجعه نكرد تا اينكه مُرد و همچنان نسبت به اين آيه جاهل بود….39
سپس ابن ابيالحديد دربار? سنّتي كه مقصود اميرمؤمنان است توضيح ميدهد.40
آگاهي و معرفت پيدا كردن از صفات ثبوتي و سلبي جمال و جلال الهي از مهمترين وظايف هر مسلمان است. بيترديد اعتقاد به وجود خالق متعال با برهان عقلي و راهنمايي فطرت انسانها صورت ميگيرد و اما آگاهي از بسياري از اوصاف خداوند جز از راه وحي و سنت ممكن نيست، از اين رو مولاي متقيان خطبه اشباح در مسجد كوفه را در پاسخ شخصي كه از امام خواست خدا را آنگونه معرفي كند كه گويا با چشم سر او را ديدهاند در حالي كه خشمگين بود ورنگ صورتش تغيير كرده بود مطالب فراواني در اينباره فرمود از جمله:
فانظرايها السائل فما دلّك القرآن عليه من صفته فائتّم به و استضئ بنور هدايته و ما كلّفك الشيطان علمه مما ليس في الكتاب عليك فرضه و لا في سنّته النبي صلي اللّه عليه و آله و ائمّة الهدي أثره فكل علمه الي اللّه سبحانه فانّ ذالك منتهي حقّ اللّه عليك.41
ابن ابي الحديد پس از بيان آنچه سبب خشم و تغيير رنگ آن حضرت را فراهم آورده بود در توضيح اين فراز مينويسد:
آن حضرت به سؤالكننده ميفرمايد: صفاتي را كه در قرآن و سنت و مذاهب ائم? حق آمده بگير زيرا جز آنها صفاتي است كه با وسوسه شيطان مورد تكليف و توجه قرار ميگيرد.
سپس در مقام تبيين و استدلال بر آن مينويسد:
اين سخن حقي است زيرا قرآن و سنت دربار? صفات ثبوتي خداوند به تفصيل اوصافي را مانند عالم، قادر، حيّ، مريد، سميع و بصير بودن و نيز دربار? صفات سلبي همانند منزه بودن از آنچه نشانگر حدوث است مانند جسم بودن، حلول، جهت و رؤيت سخن گفته است. در اينگونه صفات سراغ عقل رفتن جهت اقامه برهان عقلي بياشكال است و اما صفاتي كه در قرآن و سنت نيامده فكر كردن درباره آنها حرام است….42
علامه بحراني پس از اينكه دوازده صفت از قول آن حضرت درباره خدا بر ميشمارد در توضيح و تفسير اين جملات مينويسد:
اين بخش از خطبه در مقام تعليم و تربيت انسانها نسبت به توصيف كردن خداوند متعال صادر شده… زيرا خداوند خود بهتر ميتواند اوصاف خويش را تبيين كند و نيز رسول خدا و ائمه كه از ديگران آگاهتر به صفات الهي هستند.43
علام? جعفري نيز در تفسير و تحليل اين خطبه به تفصيل وارد شده و مطالب فراواني را فرموده از جمله در ذيل اين جملات فرموده است:
امير مؤمنان(ع) در جملات فوق دو اصل كلي مهم را گوشزد فرمودهاند:
اصل يكم: محدوديت معرفت انساني و نارسايي وسايل آن در برابر شناخت صفات خداوندي.
اصل دوم: ضرورت رجوع به قرآن براي مسأله مزبور.
ايشان سپس در توضيح هر كدام از اين دو اصل مطالبي را مطرح كرده است از جمله:
درباره اصل دوم مينويسد:
در قرآن براي خداوند اقسام مختلفي از صفات را بيان كرده مانند رب، رحمن، رحيم، مالك، غفور، عالم، قادر، حي، قيوم، مالك، قدوس، سلام، مؤمن، مهيمن، عزيز، جبار، متكبر، باري، فاطر، مصوّر، و غير آن… ما از اين كلمات با احساس والا به شرط طهارت دروني مفاهيمي را درك ميكنيم. اين مفاهيم را با استناد آنها به خداوند سبحان از وابستگي به انگيزهها و هدفهاي معمولي كه در ما انسانها وجود دارد منزه مي داريم و همچنين آنها را فوق آن هويتها و مختصاتي كه در مفاهيم مزبور در وجود ما انسانها ضرورت دارد ميدانيم.44
علامه خوئي نيز در شرح و تفسير اين قسمت مطالبي را فرموده از جمله رواياتي را به عنوان شاهد گزارش كرده است.45
مولاي متقيان در خطبهها و نامهها و كلمات قصار ديگري، مباحث اعتقادي بهويژه خداشناسي و نيز معادشناسي را مطرح كرده كه از گزارش آنها خودداري ميشود.
مولا امام علي(ع) پس از بيعت مردم مدينه در اولين سخنراني در سال 35 پس از تبيين سياست كلي نظام و تأكيد بر فضايل اخلاقي در مقام شناساندن عوامل گمراهي و بدبختي چنين ميفرمايد:
اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطي هي الجادّة، عليها باقي الكتاب و آثار النبوة.46
چپ و راست گمراهي است و راه ميانه جاده مستقيم الهي است كه قرآن و آثار نبوت آن را سفارش ميكند.
در اين فراز حضرت به يك حقيقت مهم اشاره كرده و آن عبارتست از اينكه بزرگترين و بيشترين عامل گمراهي در تمامي زمانها و مكانها افراط و تفريط است كه از آن در دانش اصول به عنوان يك مريضي نام برده ميشود. از اين رو در تعاليم انسان ساز دين مقدس اسلام تاكيد و توصيه شده بر دوري از هر گونه افراط و تفريط تا آنجا كه افراط و يا تفريط در كارهاي نيكويي مانند ايثار، نماز، روزه و حج نيز مورد مذمت قرار گرفته است.
علامه محمد تقي جعفري در اين رابطه معتقد است دستورات و اعتقادات اسلام بهدور از هرگونه افراط و تفريط ميباشد. ايشان درباره عقايد مينويسد: (نقل به معنا) عقايدي را كه اسلام از مردم خواسته ساده و متوسط و بهدور از هر گونه افراط و تفريط است، به گونهاي كه هر كس داراي عقل معتدلي باشد آنها را ميپذيرد چون هماهنگ با فطرت انسانهاست: «فطرة الله التي فطر الناس عليها» (روم، 30/30) ايشان سپس به تفصيل اصول اعتقادي اسلام را مورد تجزيه و تحليل قرار ميدهد و ثابت ميكند آنها از افراط و تفريط بدورند.
درباره احكام و تكاليف نيز مينويسد:
با توجه به اينكه مبناي اصلي احكام و تكاليف اسلامي حيات معقول است هر گونه افراط و تفريطي كه آسيب به آن برساند از احكام اسلام بهدور است.47
از جمله اوصاف برجست? قرآن، جامعيت آن است، يعني احكام و دستورات قرآن به گونهاي است كه ويژه زمان و مكان خاصي نيست و از سوي ديگر تمامي نيازهاي فردي و اجتماعي انسان را تأمين ميكند مولا امام علي(ع) در موارد فراواني به اين مهم اشاره كرده است از جمله:
الفـ قرآن جامع اخبار گذشتگان و آيندگان
و في القرآن نبأ ما قبلكم و خبر ما بعدكم و حكم ما بينكم.48
در قرآن اخبار گذشتگان و آيندگان و احكام مورد نياز زندگيتان وجود دارد.
بـ قرآن در بر دارند? تمام احكام و فضايل است:
امير مؤمنان دربار? خلقت زمين، آسمان، بشر و تبيين برخي از احكام مانند حج به تفصيل مطالبي را ايراد كرده از جمله درباره گستره قلمرو قرآن در خطبهاي ميفرمايد:
و خلف الانبياء في اممها اذ لم يتركوهم هملاً بغير طريقٍ واضحٍ و لا علم قائم، كتاب ربكم مبيّناً حلاله و حرامه و فرائضه و فضائله و ناسخه و منسوخة و رخصه و عزائمه و خاصّه و عامّه و عبره و امثاله و مرسله و محدوده و محكمه و متشابهه، مفسّراً مجمله و مبيناً غوامضه بين مأخوذ ميثاق علمه و موسّع علي العباد في جهله و بين مثبت في الكتاب فرضه و معلوم في السنّة نسخه و واجب في السنة اخذه و مرخّصٍ في الكتاب تركه و بين واجب بوقته و زائل في مستقبله و مباين بين محارمه من كبير أوعد عليه نيرانه او صغير ارصد له غفرانه و بين مقبول في ادناه و موسع في اقصاه.49
رسول خدا ميان شما همان وا نهاد كه پيامبران پيشيني در ميان امتهايشان وا مينهادند كه آنان امت خود را بيبهره از راههاي روشن و پرچمهاي افراشته وا نميگذاشتند. اين كتاب كتاب پروردگار شما است، كتابي كه ميان حلال و حرام، واجبات و مستحبات، ناسخ و منسوخ، رخصتها و عزيمتها، خاص و عام، عبرتها و مثلها، مطلق و مقيد، محكم و متشابه آن، مرزي روشن است آيات مجمل آن تفسير و پيچيدگيهايش تبيين شده است. بخشهايي از حقايقش چنان كه به موجب پيماني كه خداوند در علم ازليش، با همگان بسته است، آن را متعهداند، و بخشهاي ديگر آن چنان است كه بندگان خدا، در آن آزادند. بر بايستگي پارهاي قوانين در قرآن تاكيد رفته، اما در سنت به روشني نسخ شده، همچنان كه در مواردي ديگر پايبندي به آن در سنت مورد تاكيد قرار گرفته و قرآن وانهادنش را رخصت داده است، وجوب پارهاي از تكاليف وقت معيني دارد كه چون به سر آيد، وجوب تكليف يا تكاليف نيز منتفي باشد، از ديگر سو ميان نبايدهايش نيز مرز گذاري شده است. از گناهان كبيرهاي كه در مورد آن تهديد آتش آمده است، و گناهان صغيرهاي كه خداوند براي آمرزش آن جايي گذاشته است و سر انجام تكاليفي هست كه حداقل آن پذيرفته، حداكثر به مكلف واگذار شده است.
مولا امام علي(ع) در اين فراز از خطبه محتواي كلي و نوع مطالب قرآن را تبيين و در يك تقسيم بندي مطالب آن را به هشت عنوان اساسي به شرح زير تقسيم كرده است:
1. حلال و حرام 2. فرائض و فضايل50 3. ناسخ و منسوخ 4. رخصتها و واجبات 5. خاص و عام 6. مطالب عبرتانگيز و مثلها 7. مرسل (مطالبي كه ويژه زمان و مكان خاصي نيست و محدود) 8. محكم و متشابه.
و در تقسيم ديگري، تمامي مطالب قرآن به پنج عنوان كلي تقسيم شده است:
1. مطالب اعتقادي كه دانستن و باور آنها بر هر انساني لازم است.
2. مطالبي كه در قرآن مطرح شده ولي با سنّت رسول خدا(ص) نسخ شده است.
3. مطالبي كه در قرآن به عنوان جايز آمده و در سنّت رسول خدا(ص) واجب شمرده شده است.
4. واجبات دايمي و موقت.
5. نمونههايي از محرمات اعم از گناهان كبيره و صغيره.
شارحان نهج البلاغة براي هر يك از اين عناوين، آياتي را از قرآن به عنوان شاهد آوردهاند از جمله محقق خوئي51 كه به جهت طولاني نشدن از گزارش آن خودداري ميشود. آن حضرت درباره جامعيت قرآن نيز در موارد فراوان سخن گفته است از جمله: خطبههاي 1،46، 153، 167 و 183.
حضرت امير مؤمنان(ع) براي پيروي از قرآن، آثار و بركات گونهگوني را بر شمرده است. برخي از آنها مادّي و برخي معنوي، پارهاي از آنها در دنيا و پارهاي ديگر در آخرت است. از جمل? اين ثمرات، شفاعت قرآن براي كساني كه آن را شناخته و حق آن را ادا كردهاند و شكايت قرآن از قرآن ستيزان است.
آن حضرت در اين باره ميفرمايد:
الفـ شفاعت قرآن در قيامت
و اعلموا أنّه شافع مشفّع و قائل مصدّق و انه من شفع له القرآن يوم القيامه شفّع فيه و من محل به القرآن يوم القيامة صدّق عليه فانه ينادي مناد يوم القيامة الا إنّ كل حارث مبتلي في حرثه و عاقبة عمله غير حرثة القرآن فكونوا من حرثته و اتباعه و استدلوا علي ربكم و استنصحوه علي انفسكم و اتّهموا عليه آرائكم و استفشوا فيه اهواءكم.52
آگاه باشيد كه شفاعت قرآن پذيرفته و سخنش تصديق ميگردد. آن كس كه در قيامت قرآن شفاعتش كند بخشوده ميشود و آن كس كه قرآن از او شكايت كند محكوم است. در روز قيامت ندا دهندهاي بانگ ميزند كه آگاه باشيد امروز هر كس گرفتار بذري است كه كاشته و عملي است كه انجام داده جز اعمال منطبق با قرآن پس شما در شمار عمل كنندگان به قرآن باشيد. از قرآن پيروي كنيد. با قرآن خدا را بشناسيد و خويشتني را با قرآن اندرز دهيد و رأي و نظر خود را برابر قرآن متهم كنيد و خواستههاي خود را با قرآن نادرست شماريد.
علامه ابن ميثم در تفسير اين قسمت مينويسد:
كلمه شافع و مشفع استعاره است زيرا تدبر و پيروي از قرآن سبب ميشود تمام گناهان نابود شود. اخلاق بد تبديل به اخلاق حسنه گردد. در نتيجه خشم خدا برود پس همان كاري را كه شفيع انجام ميدهد پيروي از قرآن نيز دارد و معناي رواياتي كه با سند مرفوع گزارش شده ما من شفيع من ملكٍ و لا نبيٍ و لا غيرهما افضل من القرآن (هيچ شفاعتگري از ملائك و انبيا و همانند آنها بهتر از قرآن نيست) همين است.53
ايشان سپس ميگويد زبان حال قرآن در قيامت قابل انكار نيست و مقصود از منادي نيز زبان حال اعمال انسانهاست.
محقق خوئي پس از گزارش كلام علامه بحراني مبني بر اينكه كلمه شافع به گونه استعاره به كار رفته اين مطلب را نميپذيرد و بر آن اشكال ميكند به اينكه:
انصاف در اين است كه با امكان حمل كلام بر معناي حقيقي، مجاز دانستن آن صحيح نيست و در اينجا نه تنها معناي حقيقي براي شافع ممكن است بلكه متيقّن است، زيرا روايات فراواني داريم كه دلالت دارد قرآن روز قيامت به صورت انسان زيبا صورت حاضر ميشود و از كساني كه او را تلاوت كردهاند شفاعت و كساني از آن رو بر گرداندهاند شكايت ميكند.
ايشان سپس نمونههايي از اين دسته روايات را گزارش كرده است.54
مولا علي(ع) در خطبهاي كه در شهر كوفه ايراد كردهاند درباره ارزش و جايگاه آن در رسالت و گره گشايي مشكلات جامعه و ثمرات پيروي از آن ميفرمايد:
ارسله علي حين فترةٍ من الرسلِ و طول هجعة من الامم و انتقاض من المبرم فجاءهم بتصديق الذي بين يديه و النور المقتدي به ذالك، القرآن فاستنطقوه و لن ينطق و لكن أخبركم عنه الا إنّ فيه علم ما يأتي و الحديث عن الماضي و دواء دائكم و نظم ما بينكم.55
خداوند پيامبر(ص) را هنگامي فرستاد كه پيامبران حضور نداشتند و امتها در خواب غفلت بودند و رشتههاي دوستي و انسانيت از هم گسسته بود، پس پيامبر(ص) به ميان خلق آمد در حالي كه كتابهاي پيامبران پيشين را تصديق كرد و با نوري هدايتگر انسانها شد كه همه بايد از آن اطاعت نمايند و آن نور قرآن كريم است از قرآن بخواهيد تا سخن گويد كه هرگز سخن نميگويد اما من شما را از معارف آن خبر ميدهم بدانيد كه در قرآن علم آينده و حديث روزگاران گذشته است، شفا دهند دردهاي شما و سامان دهنده? امور فردي و اجتماعي شماست.
بـ مطلب دومي كه در اين فراز بيان شد اين است كه در قرآن سرگذشت گذشتگان و حوادث آيندگان وجود دارد نسبت به تاريخ گذشتگان روشن است كه بسياري از آيات و داستانهاي قرآن در آن رابطه است و نسبت به وقايعي كه در آينده رخ مينمايد نيز آيات فراواني بازگو كننده آنهاست از جمله مغلوب شدن روميان به گونه صريح بيان كرده و بسياري از وقايع را نيز با بيان قواعد و اصول كلي به عنوان سنت الهي تبيين كرده است مفسران در بيان نمونههاي اخبار غيبي قرآن موارد فراواني را گزارش كردهاند كه از قلمرو اين نوشته خارج است.
جـ مطلب سوّم در اين فراز اشاره به يك نكت? بسيار مهم از اهداف و آثار قرآن است و آن اينكه درمان تمامي دردهاي نفساني و رواني افراد و جامعه در فهم و پيروي صحيح از آن است.
مولاي متقيان در مواردي از نهج البلاغه از بيتوجهي و غربت قرآن شكوه و اظهار ناراحتي كرده است از جمله نسبت به روزگار ما ميفرمايد:
يأتي علي الناس زمان لا يبقي فيهم من القرآن الا رسمُه و من الاسلام الا اسمه …56
روزگاري بر مردم خواهد آمد كه از قرآن جز نشاني و از اسلام جز نامي باقي نخواهد ماند.
علامه حسن زاده در شرح اين جمله مينويسد:
مقصود از رسم قرآن، خط و نقوش اطراف آن است زيرا مفهوم رسم الخط عبارتست از خط آن و شاهد صدق كلام آن حضرت همين است كه در عصر ما تلاوت قرآن كم شده ولي نشر و طبع آن زياد شده است.57
در هر صورت اين بيان حضرت هشدار و اخطاري است نسبت به وظيفه مسلمانان درباره قرآن و اينكه تنها در پارهاي از مراسم سنتي و يا حتي خواندن آن نبايد بسنده كرد بلكه بايد تلاش شود احكام نوراني آن جامعه عمل بپوشاند.
1. خطب? 154، سيد يماني در كتاب طراز، 1/217 پارهاي از خطبه را بازگو كرده است.
2. ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، 9 ـ 10/114.
3. منهاج البراعة، 9/339.
4. خطب? 122.
5. خطب? 78.
6. خطب? 192.
7. شرح نهج البلاغه، 13 ـ 14/144.
8. خطب? 110، محقق خوئي ميفرمايد: اين خطبه بخشي از خطبه مفصلي است كه علي بن شعبه آن را در تحف العقول بازگو كرده است.
9. شرح نهج البلاغه، 7 ـ 8/153.
10. همان، 4 ـ 3/81.
11. نهج الصباغة، 13/78.
12. خوئي، شرح نهج البلاغه، 8/7.
13. شرح نهج البلاغه، 4 ـ 3/82.
14. نام? 47، سجستاني در كتاب المعمرون و الوصايا/149 و اصفهاني در مقاتل الطالبين/38، آن را گزارش كرده است.
15. منهاج البراعة،20/132.
16. نام? 69، آمدي در غرر/76، آن را گزارش كرده است.
17. شرح نهج البلاغه، 5/221.
18. منهاج البراعة، 20/391.
19. حكمت 399.
20. حكمت 328.
21. خطب? 75.
22. شرح نهج البلاغه،11/192.
23. خطب? 125، ابن مزاحم در كتاب صفين/ 235، نيز آن را گزارش كرده است.
24. شرح نهج البلاغه، 7ـ8/277.
25. همان، 4ـ3/126.
26. خطب? 133، آمدي در غرر نيز اين خطبه را گزارش كرده است.
27. شرح نهج البلاغه، 8ـ7/401.
28. خطب? 176، زمخشري در كتاب ربيع الابرار، باب جوابات المسكنة و برقي در محاسن آن را گزارش كردهاند.
29. منهاج البراعة، 10/19.
30. خطب? 198.
31. شرح نهج البلاغه، 12/300.
32. همان/306.
33. شرح نهج البلاغه، 4ـ3/459.
34. خطب? 138، آمدي در غرر/296، نيز آن را گزارش كرده است.
35. شرح نهج البلاغه، 10ـ9/30.
36. منهاج البراعة، 8/349.
37. نام? 77.
38. نساء، 4/12.
39. شرح نهج البلاغه، 17ـ 18/245.
40. همان.
41. خطب? 91، ابنعبد ربه در كتاب عقد فريد، 2/406 و صدوق در توحيد/34 آن را گزارش كرده است.
42. شرح نهج البلاغه، 5ـ6/449.
43. همان، 1ـ2/230.
44. شرح نهج البلاغه، 15/287.
45. منهاج البراعة، 6/308.
46. خطب? 17، ابوطالب مكي در كتاب قوت القلوب، 1/290 و هروي در الجمع بين الغريبين و ابن اثير در نهاية ماده خبط و قاضي نعمان در كتاب اصول المذهب/135 آن را گزارش كردهاند.
47. شرح نهج البلاغه، 4/148.
48. حكمت 313.
49. خطب? 1، اين خطبه را جز سيد رضي، علامه مجلسي تا عبارت الي يوم الوقت المعلوم از كتاب عيون الحكمة و الواعظ واسطي و زمخشري در ربيع الابرار و ابن شعب? حلي در تحف العقول و ابن سلمه قضاعي در دستور معالم الحكم و ابن طلحه شافعي در مطالب السؤول نيز گزارش كردهاند.
50. نسبت به فضايل، ميان شارحان نهج البلاغه اختلاف شده، برخي آن را ويژه مستحبات دانستهاند مانند ابن ابي الحديد. بعضي ديگر آن را به معناي گستردهتر از مستحبات يعني هر كار با فضيلتي گرفتهاند مانند: راوندي.
51. منهاجالبراعة، 2/179.
52. خطب? 176، زمخشري در ربيع الابرار باب جوابات مسكنة و برقي در محاسن آن را گزارش كردهاند.
53. شرح نهج البلاغه، 4ـ3/356.
54. اصول كافي.
55. خطب? 158.
56. حكمت 369.
57. منهاج البراعة، 21/453.